مـعـرـ؋ــے طــایــ؋ـــہ ها واقـوام جـنوب کـرمـان 🔤🌴

مـعـرـ؋ــے طــایــ؋ـــہ ها واقـوام جـنوب کـرمـان 🔤🌴

اولین وب سایت رسمے طایـ؋ــہ لُر جنوب کرمان  زهکلوت وجازموریان .بوئینگ سورگ آباב. قلعـہ گنج وطوایـف  روבبارزمین جازموریان و مناطق مرزے سیستاט وبلوچستاט وکرماט⛲🔤

سخنی حکیمانه

طایفه بزرگ لرجنوب کرمان · 03:38 1402/02/17

باسپاس از خواننده محترم  انسانهای نیک روزگار  زیادهستند که به هم نوع خود احترام می گذارند  اما  آدم مغرور مانند بادکنکی می باشد که دشمن بادکنک  همان باد موجود درآن است که به محض اینکه بادش زیاد باشد می ترکدکه دشمن آن باد موجود درآن می باشد آدم مغرور هم وقتی غرورش زیاد شود وبه دیگران به نحوی بی احترامی  کند و دشمن آن همان بادغرور وی می گردد  که غرورعزازیل راخوارکرد به لعن خداگرفتارکرد پس هیچ چیزی بهتراز مهربانی واحترام به هم نیست  به فضل خدا زهکلوت  به شهرستان جازموریان  ازبخش به شهرتان تبدیل شد نوبت به چاه دادخدا هم میرسد  🌹  ازبزرگان  طایفه دادخدائی به نام حمید دادخدایی 

داستان شعربلوچی بزرگان طایفه لر جنوب کرمان

طایفه بزرگ لرجنوب کرمان · 22:00 1402/02/13

ماجرا ی شعر بلوچی این بود قافله ای ازاقوام برای تجارت که از جازموریان به شهرستان بم رفته بود که تعدادی مسلح سر راه آنها رابسته وآنهارا به گودالی برده وبازوراسلحه دست وپای آنان رابسته وهرچه اصرارمی کنند شما که اموال ماراگرفته اید خودمان را آزاد کنید برویم اما آنان با بی رحمی حتی به جای آب روغن داغ می دهن یکی ازبزرگان به نام موسی احمد لران که ازهمه بزرگتر بوده نذری به نام الله نیت نموده به یکی از همراهان به نام مرید که دستانش خیلی محکم بسته نبوده دستش بازشده واوهم دستان دیگران را بازکرده که موسی سه نفرازآنان که زیر یک پتو بودند رامحکم بادستان قدرتمندخودش نگه می دارد وعبدل که نوجوانی زرنگ بوده تفنگ هارا جمع می کند بعداز گلاویزشدن پابه فرارگذاشته وهیچ راهی نمانده بود عبدل نشانه گیری می کند ودونفر را کشته وموسی یک نفرازسارقین را نکشته وبا مردانگی به او می گوید برو وبگو من موسی احمد ازقوم لر زهکلوت شمارا کشتم و جنازه هارا روی شتر کرده به پاسگاه هنگ بم برده فرمانده آنان سرهنگ بوده همینک ازواقعیت ماجرا پی برده آنان را آزاد کرده پس ازمدتی اقوام وبزرگان سارقین مقتول از زاهدان بلوچستان برای گرفتن خون افراد به زهکلوت آمده وآنها هم طبق رسوم بلوچی شرع گرفته ومتوجه واقعیت ماجراشده اند روبه موسی احمد لران. عبدل عاشوری. مرید وعلیرضا ومهرضا ومی گویند این کار الله بوده اگرشما مقاومت نمی کردید آنها شمارامی کشتند خداراشکر مارامردی کشته ونامرد نکشته ونذر به جا آوردند که ما شماراگذشت کردیم وطبق قسم جلاله ازاین تاریخ تا نوه ونتیجه ها یمان باهم مثل برادر باشیم ازآنجایی که آنان ازطایفه های بزرگ بلوچستان بوده وبا احترام به حرف بزرگان خود تاحال با مهربانی وخوبی با هم زندگی نموده اند

🔷🔷💠💠🔷🔷🔴🔴🔴🔵